فصل سادگي
مي نشينم لب گلدان تفكر تا كمي زاده شوم،تا بسان گل و برگ من برويم از عبور تن بيداري خويشمي نشينم تا كمي خاك شوم،و از آن خاك گرانمن برويانم درختي بي نشانمي نشينم من به شوق آفتابتا از آن خاك بر آرم سر...
View Article...
سادگي ام را كتمان نمي كنمدلتنگي ام را كتمان نمي كنمنفرتم را كتمان نمي كنماگر گلويم را ببندند ، راهي به جز فرياد كشيدن خواهم داشت؟ من ، معجزه را كتمان نمي كنم
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
خشم وخروشاينجا هزار مشت ،در هيئتي به وسعت جنگلخشم و خروش را تصوير كرده اندو حرف عشق را در گوش جنگل نور باران تكرار مي كنند.و هر نسيم، در گذر خويش از اين خاكعطر خون را جرياني دوباره مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
چشمه حيات پرنده خونين بال عشق در ملاك رهايي!از چشمه ي دستانت،كه در گدار گرفته ي صبح مي جوشدحيات مي جويم.ترانه ي پا در گريز موجدر ملاك اضطراب!از تبش بي امان قلبت كه استغاثه ي آب را به سينه ي ساحل مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
حضورانگار تمامي طوفان ها از گلوي تو مي آيند و سرخي تمام گلها از قلب توستدست بزرگ نجات !دست بزرگ نجابت !من در كنار تو مرگ راچنان حقير مي بينمكه نفرت شيطان را بر تيغ برهنه ي خنجرم به حسرتي تلخ تبديل مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
دلت را بر دار مي كشند تا مگر ارزش عشق را انكار كرده باشند.در آستانه ي خونين بامداد،آفتابدر گردش هذياني خوداز رازي جنون آميز مي گذرد،و شب...خسته و عبوس،در بستر وهمناك خود مي غلتد.دلت را بر دار مي كشند،و...
View Articleخسته نباشی خواهرم
مهتاب عزیزمنمایشگاهت عالی بود عزیزمعالییییییییبه امید موفقیتهای بعدیت خواهر خوب و نازنینم
View ArticleArticle 1
امروز خواهم آمدو به دیدار دوباره ی تو جان خواهم دادبا چمدان سفری بسته ام سفری آغاز نخواهد شدچشمهایم تو را جستجو می کند و رفتن آغاز می شود
View Articleمحکومم
به گناهی که نکردم محکوممنه سموری را آزردم نه گلی را چیدملیک محکومم که در این دایره انس نمانم دیگر محمد زهری
View Articleفصل سادگي
مي نشينم لب گلدان تفكر تا كمي زاده شوم،تا بسان گل و برگ من برويم از عبور تن بيداري خويشمي نشينم تا كمي خاك شوم،و از آن خاك گرانمن برويانم درختي بي نشانمي نشينم من به شوق آفتابتا از آن خاك بر آرم سر...
View Article...
سادگي ام را كتمان نمي كنمدلتنگي ام را كتمان نمي كنمنفرتم را كتمان نمي كنماگر گلويم را ببندند ، راهي به جز فرياد كشيدن خواهم داشت؟ من ، معجزه را كتمان نمي كنم
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
خشم وخروشاينجا هزار مشت ،در هيئتي به وسعت جنگلخشم و خروش را تصوير كرده اندو حرف عشق را در گوش جنگل نور باران تكرار مي كنند.و هر نسيم، در گذر خويش از اين خاكعطر خون را جرياني دوباره مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
چشمه حيات پرنده خونين بال عشق در ملاك رهايي!از چشمه ي دستانت،كه در گدار گرفته ي صبح مي جوشدحيات مي جويم.ترانه ي پا در گريز موجدر ملاك اضطراب!از تبش بي امان قلبت كه استغاثه ي آب را به سينه ي ساحل مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
حضورانگار تمامي طوفان ها از گلوي تو مي آيند و سرخي تمام گلها از قلب توستدست بزرگ نجات !دست بزرگ نجابت !من در كنار تو مرگ راچنان حقير مي بينمكه نفرت شيطان را بر تيغ برهنه ي خنجرم به حسرتي تلخ تبديل مي...
View Articleدر ساعت سكوت مقدس
دلت را بر دار مي كشند تا مگر ارزش عشق را انكار كرده باشند.در آستانه ي خونين بامداد،آفتابدر گردش هذياني خوداز رازي جنون آميز مي گذرد،و شب...خسته و عبوس،در بستر وهمناك خود مي غلتد.دلت را بر دار مي كشند،و...
View Articleخسته نباشی خواهرم
مهتاب عزیزمنمایشگاهت عالی بود عزیزمعالییییییییبه امید موفقیتهای بعدیت خواهر خوب و نازنینم
View ArticleArticle 1
امروز خواهم آمدو به دیدار دوباره ی تو جان خواهم دادبا چمدان سفری بسته ام سفری آغاز نخواهد شدچشمهایم تو را جستجو می کند و رفتن آغاز می شود
View Articleمحکومم
به گناهی که نکردم محکوممنه سموری را آزردم نه گلی را چیدملیک محکومم که در این دایره انس نمانم دیگر محمد زهری
View Article